یازده قضیه‌ی اسپینوزایی

در این مقاله، یازده قضیه نخست کتاب اخلاق اسپینوزا تشریح و به بحث گذاشته شده است. روح این یازده قضیه را شاید بتوان در روایت هگل از مفاهیم ساخت‌وپرداخته‌ی فلسفه‌ی قرون وسطی شناسایی کرد: مفهوم ایجادشدگی، مفهوم علت وجودبخش، مفهوم وحدت و مفهوم فاعل عاقل مختار. مشخص است که اسپینوزای مدرن همان‌گویی نکرده و فلسفه‌اش با واقع گسستی بزرگ از فلسفه‌ی قرون وسطی شکل گرفته است. اما این مفاهیم دست‌کم راه را برای خوانش دقیق‌تر و وسیع‌تر فلسفه‌ی وی باز می‌کنند. مفهوم ایجادشدگی به این معناست که جهان از عدم خلق شده و پا به عرصه‌ی وجود گذاشته است. وجود موجود را باید در پرتو ایجادشدگی موجود بفهمیم. به این معنا، وجود مسبوق به عدم است. اسپینوزا با گذر از این تعریف، به نظر می‌رسد که دوباره فلسفه را به خاستگاه اولیه‌اش و هستی‌شناسی یونانی بازمی‌گرداند. چرا که معتقد است که هستی همواره بوده و همیشه خواهد بود. در اینجاست که مفهوم امر سرمدی اسپینوزایی معنادار می‌شود. اما اسپینوزا مفهوم علت وجودبخش فلسفه‌ی قرون وسطی را حفظ می‌کند.

آنچه که به تمام چیزها وجود بخشیده خدا یا همان طبیعت است. هیچ چیز خارج از او نیست و هیچ چیز نیز بدون او قابل شناخت نیست. در اینجاست که مفهوم وحدت وارد می‌شود. بنابراین باید عنصر وحدت‌بخشی میان امر جزئی و امر کلی وجود داشته باشد. هستی‌شناسی اسپینوزا بافتاری را توضیح می‌دهد که در آن حتا امر نامتناهی نیز با امر متناهی گره خورده است. با این تفاوت که این هستی‌شناسی همانند هستی‌شناسی مسیحی متعالی نیست. هر آنچه هست همین‌جاست. در همین جهان ما. و نکته‌ی آخر این‌که علت وجودبخش خود فاعل مختار است. اما عاقل نیست یا ما نمی‌توانیم از خردمندی‌اش خبر دهیم. این فاعل مختار بنا بر ضرورت ذاتش وجود دارد و به مقتضای ذاتش عمل می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.