کودتای خونین علیه خبرنگاران

چندسال پیش وقتی در فیسبوک می‌نوشتم، کمتر احساس در تیررس‌بودن و ترورشدن را داشتم و آزادانه‌تر می‌نوشتم و زیاد بند حرف‌های این‌وآن نبودم. خلاصه، کمتر می‌ترسیدم. اما در این اواخر به ندرت اتفاق می‌افتد که چیزی در نقد حکومت، طالبان یا سلیبریتی‌های سیاسی و فرهنگی بنویسم و هراسی در دل احساس نکنم. هرازگاهی پیش آمده که فکر کرده‌ام این نوشته ممکن است حیاتم را به مخاطره اندازد و یا نامم در فهرست افراد مورد هدف قرار گیرد. این ترس شاید همگانی باشد و خیلی‌ها دچار چنین وضع‌وحالی باشند. این وضعیت بدترین حالتی برای کنشگر اجتماعی و رسانه‌یی و حتا یک شهروند عادی است. به این حالت می‌شود برچسب خودسانسوری زد که برایندش، خفه‌سازی صدای جمعیت فعال جامعه است. همین اکنون نیز عده‌یی به گمنامی بسنده کرده و هر روز مشق خودسانسوری می‌کنند.

این ترس من ریشه در وضعیت امروز افغانستان دارد. پس از ماه فبروری که امرالله صالح، معاون نخست ریاست جمهوری در برگه‌ی فیسبوکش از هدف قرارگرفتن فعالان مدنی و رسانه‌یی توسط طالبان هشدار داد، شاهد کشتار خبرنگاران، فعالان مدنی و کارمندان رسانه‌یی در پایتخت و شماری از ولایت‌ها بودیم. قتل‌های هدفمند خبرنگاران در ولایت ننگرهار سبب شده است که یکی از خبرنگاران ـ که من با او مصاحبه کرده‌ام ـ دیارش را ترک کرده و به ولایت همجوارش پناه ببرد.

ترور بسم‌الله عادل، مسئول رادیو صدای غور سبب شد که بسیاری از خبرنگاران هراسان شوند. در چنین اوضاعی، فهرستی از افراد تحت هدف ـ که در آن نام خبرنگاران نیز گنجانده شده بود ـ منتشر شد. با یکی از خبرنگاران که نامش در فهرست است صحبت کردم. این خبرنگار به شدت ترسیده بود و جویای راهی برای نجات جانش بود. این خبرنگار گفت، فعلن تمام کارش را از خانه انجام می‌دهد و از خانه خارج نمی‌شود. فیسبوک این خبرنگار نیز در این اواخر، بیشتر با منظره‌ها تزیین شده است تا خبرهای داغ و نقد کارکرد دولت و طالبان.

در کابل نیز وضعیت خبرنگاران نگران‌کننده است. در پایتخت همیشه‌مضطرب جهان، آب به آسانی به گلوی خبرنگاران، فعالان مدنی و کارمندان رسانه‌یی فرو نمی‌رود. صبح کابل با صدای انفجار آغاز می‌شود و شب با صدای شلیک به صبح می‌رسد. با یکی از خبرنگاران پایتخت که صحبت کردم گفت، برای حفظ امنیت جانی‌اش مدتی رخصت گرفته و به خانه پناه برده است. این خبرنگار می‌گوید، به‌خاطر راه‌گم‌کردن تروریست‌هایی که تهدیدش کرده‌اند، در فیسبوکش نشانی‌های غلط داده و خود را در حال سفر به ولایات نشان می‌دهد.

در ولایت غزنی، پس از ترور رحمت‌الله نیکزاد، خبرنگار و رئیس اتحادیه‌ی خبرنگاران این ولایت شماری از خبرنگاران به کابل متواری شدند. با یکی از آن‌ها صحبت کردم. او گفت، از طریق یک نهاد دولتی واقف شده که زیر تهدید است. این خبرنگار گفت، در کابل نیز احساس مصونیت نمی‌‎کند و دایمن در ترس به‌سر می‌برد. وقتی به فیسبوک این خبرنگار سر زدم، دیدم خیلی وقت است چیزی ننوشته است.

در ولایت‌های جنوبی نیز پس از ترور الیاس داعی، شماری از خبرنگاران به کابل پناه آورده‌اند و در جای «مصون» به‌سر می‌برند. با یکی از این خبرنگاران که صحبت کردم گفت، دیگر به هلمند برنمی‌گردد.

در کابل نیز وضعیت خبرنگاران نگران‌کننده است. در پایتخت همیشه‌مضطرب جهان، آب به آسانی به گلوی خبرنگاران، فعالان مدنی و کارمندان رسانه‌یی فرو نمی‌رود. صبح کابل با صدای انفجار آغاز می‌شود و شب با صدای شلیک به صبح می‌رسد. با یکی از خبرنگاران پایتخت که صحبت کردم گفت، برای حفظ امنیت جانی‌اش مدتی رخصت گرفته و به خانه پناه برده است. این خبرنگار می‌گوید، به‌خاطر راه‌گم‌کردن تروریست‌هایی که تهدیدش کرده‌اند، در فیسبوکش نشانی‌های غلط داده و خود را در حال سفر به ولایات نشان می‌دهد.

افزایش ترورها بازار اتهام‌زنی میان دولت و طالبان را گرم کرده است. حکومت افغانستان همواره طالبان را عامل ترور معرفی می‌کند و طالبان نیز در بسیاری از موارد انگشت اتهام را به جانب حکومت افغانستان نشانه می‌روند. ناروشن‌بودن اوضاع امنیتی بر ترس جامعه‌ی رسانه‌یی افزوده است و خبرنگاران و کارمندان رسانه‌یی نمی‌دانند واقعن چه کسی پشت این کشتار زنجیره‌یی قرار دارد. آنچه اما روشن است این که، آزادی بیان از هر جانب مورد هدف قرار گرفته و هر دو طرف جنگ می‌خواهند از مرگ یک خبرنگار برای خویش پیراهن عثمان بسازند. وضعیت کنونی افغانستان مرا به یاد این جمله‌ی بهرام بیضایی می‌اندازد که می‌گوید: بر جنازه‌ی کسی که حرفش را زده و مرده نباید گریست؛ بل بر مرگ کسی باید گریست که حرفش را نزده و مرده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.