با شیوع ویروس کووید ۱۹ در افغانستان، مثل هرجای دیگر دنیا بیشترین آسیب به کارگران وارد شده است؛ کارگرانی که بیشترشان روزمزد اند و در وضعیت قرنطینهی کنونی حتا همان شغل موقت احتمالی را هم از دست داده اند. همهروزه شاهد هزاران کارگر روزمزد در خیابانها هستیم که بهخاطر فرار از گرسنگی و پیداکردن لقمهی نانی، حاضر اند دست به هر کاری بزنند؛ کارگرانی که در وضعیت به اصطلاح عادی پیش از شیوع ویروس کووید ۱۹ هم روزگار خوبی نداشتند و به سختی هزینهی زندگیشان را پیدا میکردند.
ویروس کرونا، بلای خانومانسوز برای کارگران روزمزد است؛ بلایی که نه تکنوکراتهای ارگنشینِ فسادپیشه میتوانند آن را درک کنند و نه هم سیاستگران معاملهگرِ به اصطلاح منتقد دولت که قرنطین کرونایی را در کاخهای مجللشان سپری میکنند.
در روز جهانی کارگر پای صحبت جواد، کارگر روزمزد نشستیم تا درددلهایش را با ما شریک کند.
*****
عدهیی از کارگران زیر پل کوتهی سنگی صف کشیده و منتظر اند کاری گیرشان بیاید. گویی هنوز امیدشان به زندگی بخورونمیر در وضعیت کرونازدهی کنونی را از دست نداده اند. عدهی دیگری از کارگران وضعیت صحی مناسبی ندارند و از فرط گرسنگی در سایهی پل خوابیده اند. پس از احوالپرسی با کارگران کنار یکی از آنان نشستم و با هم حرف زدیم.
جواد در زمستان سرد سال ۱۳۶۴ خورشیدی متولد شده است. زمانی که سن رفتن به مکتب را پوره میکند، جنگ داخلی شعلهور میشود. جنگ آرزوهای جواد را با خاک یکسان کرد. راکتپراکنیهای حکمتیار، پدرومادر جواد را از او میگیرد و جواد با خواهر و شوهر خواهرش به پاکستان پناه میبرد. شوهر خواهرش در اثر بیماری جان میدهد و جواد مجبور میشود برای یافتن لقمهی نانی به کودکان یتیم خواهرش بیشتر کار کند و سختی بکشد.
جواد چند سال را در وضعیت تلخ و ناگوار در پاکستان سپری میکند و سرانجام مجبور میشود به کشور برگردد. اما در افغانستان نیز آن گونه که دوست دارد نمیتواند زندگی خوبی برای خودش بسازد. میگوید، شبها گاهی گرسنه و گاهی هم سیر میخوابند: «خانوادههای تمام کارگران در افغانستان اکثر اوقات گرسنه اند. روز کار میکنند و شب میخورند. اگر روز کار نباشد، مجبور اند گرسنه بمانند.»
سازمانهای چپِ مدعی دفاع از کارگران در افغانستان هم تنها در روز جهانی کارگر پیدایشان میشود و آنهم پس از صدور اعلامیهی میانتهی و گذاشتن چند تصویر در فیسبوک، تا سال بعد غیبشان میزند. گویی، روز جهانی کارگر برای این سازمانها هم چندان سودآور نیست!
میپرسم، نان خوردهیی؟
سرش را به علامت بله تکان میدهد و زیر لب آهسته و اندوهگین میگوید: «اتفاقن امروز شکمم سیر است و پیش از این، چهار روز نان نخورده بودم.»
اشکهایش را با دستمال پاک میکند و به خیل کارگران بیکاری که در برابرش ایستاده اند خیره میشود. گویی نگران آیندهی خود و بقیه کارگرانی است که در چند قدمیاش تجمع کرده اند.
چهار روز در میان، مردی در زیر پل کوتهی سنگی، ایستگاه همیشگی جواد نان خشک توزیع میکند که به او هم مقداری میرسد. گرسنگی در روزهای قرنطینه اوج گرفته است و کارگران بیشتر از همه رنج جانکاه گرسنگی را تحمل میکنند.
دولت تا هنوز برای کارگران روزمزد کاری انجام نداده است. نهادهای زیادی هستند که ادعای دفاع از حقوق کارگران دارند؛ اما در جریان نزدیک به دو ماهی که وضعیت قرنطین حاکم شده است، این نهادها حتا برای دستگیری از کارگران یک قرص نان خشک هم به آنان توزیع نکرده اند. گویی برای انجام این کار پروژهیی به دست نیاورده اند و بنابراین، بیخیال کارگران و روزگار سختی که میکشند!
سازمانهای چپِ مدعی دفاع از کارگران در افغانستان هم تنها در روز جهانی کارگر پیدایشان میشود و آنهم پس از صدور اعلامیهی میانتهی و گذاشتن چند تصویر در فیسبوک، تا سال بعد غیبشان میزند. گویی، روز جهانی کارگر برای این سازمانها هم چندان سودآور نیست!
خیر، روز جهانی کارگر به جواد و تمام کارگران گرسنهی جهان تسلیت باد! چه چیزی غیر از این میتوان گفت؟