متن «قرارداد اجتماعی/قانون اساسی فدراسیون دموکراتیک شمال سوریه» یا روژاوا سرشار از مفاهیم و ایدههای بدیعِ درخورِ یک نظام اجتماعیِ مبتنی بر دموکراسی رادیکال و شورایی است. در مادهی ۳ قرارداد اجتماعی روژاوا از سه عنصر اکولوژی، دموکراسی و آزادی زنان به حیث مبنای نظام نام برده شده است. در مادهی ۷ به «خودگردانی دموکراتیک» اشاره شده و در مادهی ۱۱ تصریح شده است که فدراسیون «بر پایهی اصول مالکیت اشتراکی زمین، آب و انرژی بنا شده، مبتنی بر اِکوصنعت و اقتصاد اجتماعی است، اجازهی استثمار، انحصار و شیانگاری زنان را نمیدهد و بیمهی سلامت و تأمین اجتماعی را برای تمام افراد تحقق میبخشد.» در مادهی ۴۳ هم بر محدودیت مالکیت خصوصی تصریح گردیده و آمده است که «حق مالکیت خصوصی تا آنجا تضمین میشود که با منافع عمومی در تضاد نباشد».
آنگونه که در موارد بالا آمده است، اکولوژی، دموکراسی، آزادی زنان، خودگردانی دموکراتیک، مالکیت اشتراکی منابع طبیعی، تأمین اجتماعی و محدودیت مالکیت خصوصی و نیز برابری اقوام و دارندگان هویتهای مذهبی، قومی و زبانی که در سرتاسر متن قرارداد موج میزند، عناصر اصلی کنفدرالیسم دموکراتیکِ روژاوا را تشکیل میدهد. این عناصر، مولفههای اساسی زندگی اجتماعی در جامعهیی است که در عصر استیلای مالکیت خصوصی، تقدس حاکمیت بازار و دموکراسی نمایندگی، گامنهادن در مسیر خلاف جریان مسلط را برگزیده است.
امروزه در عصر سلطهی فراگیر سرمایهداری نئولیبرال، دموکراسی نمایندگی به مثابه تنها شیوه و سازوکار ساماندهی سیاسی انسانها در دورهی «پایان تاریخ» پذیرفته شده؛ دولت – ملت به حیث عقلانیترین صورت ساختار قدرت و مشروعیت بدیهی فرض شده و باور به معجزهی «دست نامرئی» بازار در پیشبرد سازوکارهای مالی و اقتصادی به ایمانی خدشهناپذیر بدل شده است. در چنین حال و هوایی، تا چند سال پیش در مخیلهی کسی نمیگنجید تا تصور کند در خاور میانه، منطقهیی که از یک طرف عرصهی مداخلات و رقابتهای دایم قدرتهای جهانی و منطقهیی است و از جانب دیگر، منازعات قومی و هویتی در آن ریشههای عمیق دارد، بنیادگرایی مذهبی در میان برخی لایههای اجتماعی از نفوذ فراوان برخوردار است و مناسبات پیشاسرمایهداری نیز همچنان پابرجا است، یک مدل نامتعارف خودگردانیِ مبتنی بر دموکراسی مستقیم و شورایی سر برآورد.
از حدود پنج سال قبل، سربرآوردن کنفدراسیون دموکراتیک روژاوا از میان خونوخاکستر جنگ داخلی سوریه به مثابه شبحی بر فراز خاورمیانه آرامش برخی از حکومتهای مرتجع، سرکوبگر، پدرسالار و تمرکزگرای منطقه را برهم زده است. پیش از آن، در ذهن هیچ کس، نه حاکمان و سیاستمداران و تحلیلگران عرصهی سیاست و نه مردم عادی خطور نمیکرد که روزی رؤیای «دموکراسی مستقیم» روسویی و کمونهای اشتراکی مارکسی را در منطقهی پیرامونی در خاورمیانه تحقق یافته ببینند. تجربهی بدیع روژاوا به مثابه تغییر ساختاری از پایین و بدنهی اجتماع در آغازین دهههای قرن بیستویکم، بیش از هر چیز یادآور مبارزهی مشترک مردمی و خودگردانی دموکراتیک در کمون پاریسِ ۱۸۷۱ است، همچنان که نشانههای بسیج جهانی در پیکار علیه فاشیسم در اسپانیای دههی ۱۹۳۰ را با خود دارد و تداوم مبارزات مردمی در کمونهای زاپاتیستها در ایالت چیاپاس مکزیک به شمار میرود. متفکران رادیکالی مانند آلن بدیو، اسلاوی ژیژک و میشل لووی ایدهآلهایشان را در آیینهی مدل کنفدرالیسم دموکراتیک روژاوا میبینند.
نمیتوان مطمئن بود که دموکراسی مستقیم و شورایی روژاوا در محاصرهی انبوه نیروهای شرِ سرمایهداری و فاشیسم دوام خواهد آورد یا نه. آن را به عنوان مدل جهانشمول که در هر سرزمین دیگر عینن قابلتطبیق باشد هم نمیدانیم؛ اما با اطمینان میگوییم که بسیاری از جوامع چندهویتی میتوانند از تجربهی روژاوا الهام بگیرند و با الگوقراردادن آن، مدلهای بومی خود را خلق کنند. تجربهی روژاوا نمونهیی است از این که ستمدیدگان میتوانند خود سخن بگویند، عاملیتشان را به منصهی ظهور برسانند و برای خلق دنیای بهتر مبارزه کنند.
گویا آنچه در روژاوا رخ داده است، تحقق مدل نظری «دموکراسی رادیکال» لاکلائو و موف، نظریهی مالتیتود نگری و هارت و اکولوژی اجتماعی بوکچین است به مثابه یک تغییر پارادایم از دولتگرایی کلاسیک در چارچوب دولت ملیِ تمرکزگرا به دموکراسی مستقیم و شورایی با عاملیت گروههای مختلف هویتی. تاریخ دولتهای ملی در منطقهی ما از بدو پیدایش تا امروز خونبار است و در تمام دوران گذشته اقلیتهای قومی، مذهبی و زبانی حاشیهیی به مثابه «دیگری»های بیگانه، همواره ابژهی سرکوبِ دولتهای ملیِ همسانساز بودهاند.
در خاور میانهی مملو از ستمها و سرکوبهای هویتی که در طول تاریخ آن «دولت – ملت بستر درد، ویرانی، کشتارهای همگانی و سرکوب گروههای مذهبی و قومی بوده است، این پدیده بر مبنای هژمونی قومی به وجود آمده است. رژیمهای دیکتاتور و توتالیتر به نام حفاظت از خود نظام یعنی حکومت های شهریاری، تفاوتهای میان مردمان را نادیده گرفتهاند». بر این اساس، کنفدرالیسم دموکراتیک به مثابه آلترناتیوی برای مدل کلاسیک دولت ملیِ تمرکزگرا عمل میکند. تمرکززدایی از ساختار قدرت انباشته، در مرکز ایدهی کنفدرالیسم قرار دارد. این ایده بر جابجایی هویتهای منکوبشده از حاشیه به مرکز قدرت و در فرایندهای تصمیمگیری در جوامع چندقومی است.
افزون بر این، الغای مناسبات سرمایهداری و پایاندادن به استثمار نیروی کار که ذاتی نظام اقتصاد بازار است، در کنه ایدهی کنفدرالیسم دموکراتیک قرار دارد، چنان که منع استثمار طبیعت و جلوگیری از تخریب اکوسیستم و منابع طبیعی نیز مولفهی اساسی در ایدههای موری بوکچین به عنوان تأثیرگذارترین فرد در نظریهی کنفدرالیسم دموکراتیک قرار دارد. این مفهوم به روشنی در متن قرارداد اجتماعی روژاوا انعکاس یافته است: مادهی ۹٫ حیات دموکرتیک، اکولوژیک و اجتماعی، پایهساخت جامعهی اِکو دموکراتیکی است که خواهان عدم آسیب، تخریب و سوءاستفاده از طبیعت است. براساس مادهی ۴۲، سرمایهگذاری باید در پروژههایی انجام گیرد که توان اکولوژیک را در نظر میگیرد، بستر لازم برای توسعهی اقتصادی را فراهم میکند، معطوف به رفع نیازهای اجتماعی است و در راهاندازی و تثبیت فعالیتهای اقتصاد اجتماعی سهم دارد.
همین ایدههای مترقی و سرشار از روح اومانیستی که در کنفدرالیسم دموکراتیک صورتبندی و در روژاوا عملی میشود، به علاوه پیکار خستگیناپذیر خلقهای روژاوا در برابر هیولای داعش است که چهرهی آن را درخشان کرده است. روژاوا جزیرهی تنها در قلب روابط کالاییشده، استثمارگرانه و فاشیستی برای تحقق «دنیای دیگری ممکن است» به پا خاسته است. تجربهی روژاوا و دموکراسی رادیکال آن مصداق پیوند امر انضمامی و محلی با امر کلی و جهانشمول است: آنجا رهایی هویتهای کرد، عرب، ایزدی و سریانی با رهایی انسانهای ستمدیده گره خورده است. در طلیعهی قرن جدید، انقلاب اجتماعی روژاوا همتایی ندارد و به تعبیر میشل لووی همچون بارقهی اتوپیایی، نورِ امید و تکیهگاه دموکراسی ظاهر شده است.
نمیتوان مطمئن بود که دموکراسی مستقیم و شورایی روژاوا در محاصرهی انبوه نیروهای شرِ سرمایهداری و فاشیسم دوام خواهد آورد یا نه. آن را به عنوان مدل جهانشمول که در هر سرزمین دیگر عینن قابلتطبیق باشد هم نمیدانیم؛ اما با اطمینان میگوییم که بسیاری از جوامع چندهویتی میتوانند از تجربهی روژاوا الهام بگیرند و با الگوقراردادن آن، مدلهای بومی خود را خلق کنند. تجربهی روژاوا نمونهیی است از این که ستمدیدگان میتوانند خود سخن بگویند، عاملیتشان را به منصهی ظهور برسانند و برای خلق دنیای بهتر مبارزه کنند.