مستند با پرسش یک کودک آغاز میشود: «مامان آنجا که میرویم ققنوس هم داره؟» مستند ۱۲ دقیقهیی «ققنوس»، ساختهی فرهاد گوران، نویسنده و شاعر مختلطی از سفرنامه و مستند کوتاه است. سفر نمودی از دیگرشدگی است؛ بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی. سفر فضای نو و جهان نو را در مقابل مسافر میگشاید و گشودگی در کلام و بصیرت عریان میشود.
مستند با پرسشها و حرکات روژان گوران، صدای احمد شاملو، شاعر آزادی و فضای یوش مخاطب را به چالش و جستوجو پرت میکند و مخاطب در تصاویر کمنظیر از روستای نیما دنبال پاسخ و رهایی از چالش راهی میشود؛ اما تعلیقهای درخشان کارگردان مخاطبان را در کف خویش نگه میدارد و پاسخ را نیز زودی فاش نمیکند و یا بهتر این که پاسخ کلی وجود ندارد و هر کس از دریای دانایی آقای نیما بهقدر ظرف خویش برمیدارد.
نیما یوشیج شاعر مسئلهدار است و شعرش تفکر و موضع خلق میکند؛ اما هنوز بهگونهیی که باید شناخته شود، نشده است. بیشتر دریافتهای ما از شعر شاعر افسانه، پایه در شماری از شرحهای سحطی دارد و این سطحینگری بلای خانومانسوز زبان فارسی است که سبب شده سالها ما در جا بزنیم.
مستندهایی که در مورد شاعران و نویسندگان زبان فارسی ساخته شده و میشود از بلای سطحینگری نیز در امان نمانده و اغلب خلاصه شده است به چند صحبت کلی و کاربرد کلمات شیک. البته در برخی از این مستندها نویسندگان در مورد یک نویسنده با اکراه گپ زدهاند. این ادعا را میشود در مستند محاکات که در مورد غزاله علیزاده ساخته شده، شاهد بود.
بلای دیگر مستندهایی که در مورد اهل قلم و اندیشه ساخته شده، یکنواختیست که در بسیاری از مستندها فقط چند نفر انگشتشمار که در همه مستندها گپ میزنند حضور دارند. ققنوس، ساختهی فرهاد گوران، در مورد نیما را اما متفاوت یافتم. در این مستند دانای کل وجود ندارد و دریافتها نیز نسبی اند و این گونه مواجهه با نیما، نشان از آن دارد که میشود اینگونه نیز پرداخت و در ورطهی یکنواختی و کلیشهشدن نیافتاد. من این مستند را نوع اعتراض در برابر تمام مستندهای کلیشهیی میدانم.
در این مستند فرهاد نسلنو/آیندگان را با نیما مقابل کرده، چیزی در دیگر مستندها دیده نمیشود. در این مستند سمبولها گپ میزنند. خانههای درحال فروریختن، زنان پیرزال و کاریز آب. مستندساز به جای رفتن نزد سلبریتیها به باغبان نیما و همقریگیهایش سر زده است. «هر چه در موردش بگویم کم ازش گفتم». این جمله را باغبان پیرسال نیما میگوید و در باغ گم میشود. صحبتهای آنان هیچچیزی به مای مخاطب نمیگوید و فقط مواجههشدن با وضعیت گپ میزند. برخورد انسان با وضعیت همواره نسبی بوده و است و مواجهه باربار ما با وضعیت ما را قادر به درک نسبی میسازد. «آره نیما مره یاد ده، آره سلام الیک میکردیم تو راه، آره یاد ده» پیرمرد همدورهی شاعر «های آدمها» مدام کلمات و جملاتش را تکرار میکند تا به مدد تکرار از فراموشی رهایی یابد و تکرار در جملات نمود دیگر نیز میتواند داشته باشد: ترس از فراموشی.
در مستند ققنوس، شاعر «داروک» از زبان آیندگان، کودکان، گذشتگان و پیرمردان روایت میشود. کودکان میخواهند آقای نیما را بدانند و پیرمردان که شاعر را به مدد تکرار به خاطر میآورند و نسل معلق میان آینده و گذشته که تماشاگر وضع است. مستند با شب شروع میشود و در روشنایی شعر ققنوس با صدای شاعرِ «روزگار غریبیست نازنین» در رگ و ریشه مخاطب رسوخ میکند و جهان زبان فارسی چشم به راه ققنوس دیگر میماند، شباهنگام.
مستند ققنوس را میتوانید اینجا ببینید: http:// https://www.aparat.com/v/RF3Bg