پروژه‌گیران مدنی و جمهوری‌خواهان جعلی؛ زنان در کجای روند صلح اند؟

طالبان در ۱۹۹۶ بر کابل مسلط شدند و حکومتی را برقرار کردند که سختگیرانه‌ترین قواعد را به‌خصوص علیه زنان وضع کرده بود. «طالبان کابل را محل شرارت و بی‌انصافی تلقی کرده و زنان را با توبیخ و لت‌وکوب مجبور به قبولی ضوابط اخلاق و سلوک خود کردند.»[۱]

حکومت طالبان برای زنان جهنمی بود که در آن زیست می‌کردند. طالبان تمام مکاتب را به روی دختران بستند و مانع گشت‌وگذار زنان در انظار عامه شدند. «طالبان آرایشگاه‌ها را مسدود کردند. حمام‌ها را که یگانه محل آب گرم برای شست‌وشوی شهریان و تأمین نظافت و پاکی بود، بستند. به خیاط‌ها هدایت داده شد که اندازه‌ی قدواندام زنان را نگیرند؛ اما می‌توانند قدواندام زنانی را که مراجعه‌کنندگان دایمی‌شان اند، در حافظه بسپارند.»[۲]

جنایت‌های طالبان بر زنان نه وجدان پاکستان و نه هم امریکا و سازمان ملل را بیدار کرد، بل آنان با کمک‌های‌شان به امارت اسلامی طالبان ستم علیه زنان را چاق‌تر کردند. اما پس از یازدهم سپتامبر که امریکایی‌ها تغییر موضع دادند و با یورش به افغانستان بساط امارت اسلامی را برچیدند، زنان فرصت و فضای بیشتر و بهتری برای نفس‌کشیدن یافتند و حاصلش چیزی است که امروز می‌بینیم.

با بازگشت طالبان و گرم‌شدن دوباره‌ی تنور جنگ، گروهی که زمانی شکست‌خورده و رانده‌شده به حساب می‌آمد حالا در صدر سیاست افغانستان جا خوش کرده‌است. از امریکایی‌ها و حکومت غنی گرفته تا سیاستگران و مردم همه از جنگ خسته به نظر می‌رسند و خواهان صلح اند. این صلح‌خواهی‌ها اما بخش بزرگی از جامعه را بیشتر از دیگران نگران کرده‌است: زنان.

در شرایطی که نه حکومتِ مدعی جمهوریت و دموکراسی فراتر از نگاه پروژه‌یی و فرصت‌طلبانه به زنان می‌بیند و نه طالبان باوری به حقوق زنان دارند، دورنمای زنان در گفت‌وگوهای صلح تیره‌وتار است. شوربختانه نه جامعه‌ی مدنی قدرتمندی به جز چند سازمان و نهاد پروژه‌گیر و وندزن در افغانستان فعال است که بتواند از حقوق زنان و دموکراسی دفاع کند و نه نیروی انقلابی مطرحی در کشور وجود دارد که قاطعانه در کنار زنان و فرودستان بی‌ایستد.

همان‌هایی که ضرب دره و شلاق طالبان را با گوشت و پوست خود حس کرده‌اند، می‌ترسند که آن روزهای تلخ و استخوان‌سوز برنگردد. زنان افغانستان مطمئن نیستند که هیأت حکومتی در گفت‌وگوهای «بین‌الافغانی» بتواند از آنان به‌درستی نمایندگی کند؛ هیأتی که چند زن نیز عضویت آن را دارند و کمتر کسی می‌تواند باور کند که آنان قادر اند از حقوق زنان افغانستان به‌خوبی دفاع کنند. حکومتی که شعار دفاع از جمهوریت سر می‌دهد با فرستادن چند زن دولتی به قطر سعی دارد نشان دهد که هیأت اعزامی‌اش همه‌شمول است و در افغانستان دموکراسی هنوز نفس می‌کشد؛ دموکراسی‌یی که معترضانش را اگر نتواند با فقر، فساد و تبعیض زمین‌گیر کند با گلوله و انتحاری در خیابان از پا درمی‌آورد.

در شرایطی که نه حکومتِ مدعی جمهوریت و دموکراسی فراتر از نگاه پروژه‌یی و فرصت‌طلبانه به زنان می‌بیند و نه طالبان باوری به حقوق زنان دارند، دورنمای زنان در گفت‌وگوهای صلح تیره‌وتار است. شوربختانه نه جامعه‌ی مدنی قدرتمندی به جز چند سازمان و نهاد پروژه‌گیر و وندزن در افغانستان فعال است که بتواند از حقوق زنان و دموکراسی دفاع کند و نه نیروی انقلابی مطرحی در کشور وجود دارد که قاطعانه در کنار زنان و فرودستان بی‌ایستد.

تنها راهی که باقی می‌ماند نبرد مستقلانه‌‌ی زنان – هرچند کوچک و کمتر اثرگذار – برای کسب حقوق‌شان است که نیازی به نمایندگی ندارد و بدون هیچ چشم‌داشت از منبع و مرجع پوشالی‌یی با اتکا بر نیروی خودی پیش می‌رود.


[۱] : رشید، احمد. (۱۳۸۷). طالبان؛ اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید در آسیای میانه، ترجمه‌ی عبدالودود ظفری، کابل: میوند، ص ۱۶۲

[۲] : همان، ۱۶۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.