این روزها هر لحظه خبر کشتار و جنایت ضدبشری علیه کردهای سوریه را میشنویم. این خبرها برای من که عمری زخم جنگ و خانهبهدوشی را در پیشانی دارم دردناک و قابل درک است. میدانم این شبها در دل گوران[۱] و هزاران انسان عدالتدوست و طرفدار انسانیت چه میگذرد. همه واقفایم آنچه در روژئاوا میگذرد نسلکشی آشکار در برابر دیدگان سازمانهای به اصطلاح حقوق بشر و ملل متحد است.
ما نباید چشم بهراه اعلامیههای تاریخگذشتهی این سازمانها باشیم. انسانهای مبارز و معترض نباید هیچگاه به پیامهای موافق و مخالف حکومتها و سازمانها دل خوش کنند. سکانداران حکومتها در جایی دستشان در یک کاسه میرود/رفته است؛ مخالف یا موافق اتحادیهی اروپا و امریکا فرقی ندارد. این اعلامیهها بیشتر وقتها به هدف عادیسازی و یا هم بهبیراههبردنِ مبارزه و دادخواهی صادر میشود.
چشم امید داشتن به نظامها، سازمانها و شخصیتها کار عبث و بیهوده است. به جای چشمداشتن به پیامها و اعلامیههای منحرفکننده (گاهی این پیامها و اعلامیهها حامل سرکوپ پنهان و تلطیفشده با چاشنی دموکراسی است) بهتر است شهروندان در ناامیدی واقعی در مسیر مبارزهیشان نابود شوند، تا نسل بعد از همان نقطه مبارزه و مقاومت را شروع کند.
اگر به امید واهی دل ببندیم، در کنار این که مبارزه عادیسازی میشود، زیان بزرگی به انسانهای آینده و مبارزان آینده زده میشود. چون آنها نیز با امید واهی بزرگ میشوند و داشتن امید واهی توهم بار میآورد. زمانی که مبارزه و اعتراض به کام توهم سقوط کرد، خواست نظامهای میلیتاریست و سرکوبگر برآورده میشود. تلاشهای سازمانها، نظامها و حکومتها همواره سوقدادن، کشاندن و انداختن به دام توهم است. توهم مثل بادکنک عمل میکند و انسان را با امید واهی بادوبزرگ کرده و از درون تهی میسازد.
مردم باید به بازو
و مبارزهی خودشان اتکا کنند. باید صدای خودمان شویم و
برای خودمان بجنگیم. در هر گوشهیی از جهان انسانی یافت میشود که دلش به انسانیت
میتپد، از ستم به تنگ آمده و هنوز نظامیگری و سرمایهداری نتوانسته است او را بردهی
رام خود کند. یکها دو میشوند، دو ده میشوند و تبدیل به بیشماران میگردند.
[۱] : فرهاد ح گوران از رماننویسان مطرح کرد است که تا کنون دو رمانِ «نفستنگی» و «کوچ شامار» از او به زبان فارسی منتشر شده است.