خوانش انتقادیِ تاریخ

متن زیر پیش‌گفتاری است که بر کتاب «قوم‌باوری و دین‌پناهی سیاسی»، اثرِ تازه‌به‌نشررسیده‌ی خالق آزاد نوشته‌ام. اما ازآن‌جا که به نظرم نکات مهمی در نقد تاریخ‌نویسی رسمی و هژمونیک در این نوشته‌ی کوتاه مطرح شده است، و ازسوی‌دیگر ممکن است همه به کتاب یادشده دسترسی نداشته باشند، تصمیم به انتشار دوباره‌ی آن از این طریق گرفتم.

شوره‌زار افغانستان هنوز تاریخ‌نویس عصیانگر و رادیکالی را در خود نپرورانده است که روایت انتقادی و ایدئولوژی‌نزده از آن‌چه بر این سرزمین شوربخت گذشته است به دست دهد. حتا تاریخ‌نویسانی که توانسته اند زوایای واقعی رویدادهای سیاسی افغانستان را تا حدود زیادی به تصویر بکشند، رگه‌هایی از وطن‌پرستی و ناسیونالیسم منحط در آثار آنان دیده می‌شود. این دسته از تاریخ‌نویسان اگرچه خط و مسیر متفاوت‌تری را نسبت به تاریخ‌نویسان درباری و جعل‌پرداز دنبال می‌کنند، در جاهایی دوشادوش آنان راه می‌روند و به منبع واحدی می‌رسند. اما حتا همین تاریخ‌نویسی دست‌وپاشکسته‌ی ناسیونالیسم‌زده هم جایی در تاریخ رسمی کشور ندارد و آن‌چه به نام تاریخ به خورد نسل جوان داده می‌شود روایت‌های دستکاری‌شده، گزینشی و سانسورزده برای تثبیت ایدئولوژی مورد نظرِ نظم موجود است.

تاریخ رسمی، هژمونیک و قومی‌شده پر از جعل تاریخی و روایتِ دروغ است. تاریخ در این معنا آوردگاه سوژه‌های جعلی و قهرمان‌های ساختگی است. ملت‌های جعلی با دشمنانی درگیر اند و این ملت‌ها قهرمان‌هایی دارند که به تنهایی قادر اند از کوه کاه بسازند و کاری کنند کارستان. ملت‌های جعلی از بس که «شهیدپرور و مجاهد» اند، شکست‌پذیر نیستند و هرگز در برابر بیگانگان سر فرود نیاورده و با کمترین امکانات از «منافع ملی»شان قهرمانانه دفاع می‌کنند!

کارکرد دیگر تاریخ‌نویسی رسمی پنهان‌کاری است و دانش تاریخیِ دستکاری‌شده‌یی به شما عرضه می‌کند که خودسازی و خرد انتقادی را می‌کشد. شما باید به آیت‌هایی که تاریخ‌نویسِ جعل‌پردازِ ایدئولوژی‌زده صادر می‌کند ایمان بیاورید ورنه مرتد و رانده‌شده به حساب می‌آیید. تاریخ‌نویسی در این معنا بردگی‌ساز و بازتولیدگر سلطه و ایمان است.

روایت تاریخی زمانی می‌تواند از اهمیت بلند انقلابی برخوردار باشد که خوانش انتقادی از گذشته و حالِ تاریخی ارائه کند و در گام بعدی خودش را به نقد بکشد. تنها رویه‌ی رادیکالِ تاریخیْ رویکرد انتقادی و شک‌برانگیزانه نسبت به روایت‌های تاریخی مسلط است: پادروایتی در برابر روایت‌های بزرگ که با نقد دانش قومی، دستکاری‌شده و ارتجاعی دانش انتقادی می‌زاید.

آن‌چه ما نداشته‌ایم تاریخ‌نویسی رادیکال و انتقادی بوده است، تاریخ‌نویسی‌یی که به‌جای تولید یقین‌های ایدئولوژیک به بازتولید شک‌گرایی کمک کند. تاریخ زمانی می‌تواند ارزش انقلابی‎ تولید کند که گذشته‎ و حالِ یقین‌های کور و جعلی را از بنیاد بر اندازد و در برابر روایت‌های بدیهی و پذیرفته‌شده نشان پرسش کلان بگذارد: آیا همه‌ی آنچه شنیده و خوانده‌ایم یک دروغ تمام‌عیار نبوده است؟ چه چیزی وادارمان کرده است که به هویت جعلی خودمان که برخاسته از روایت‌های جعلی تاریخ‌نویسان درباری، قوم‌گرا و ارتجاعی است فخر بفروشیم؟

انسان افغانستانی سرشت عجیبی دارد. گویی همه بیمار اند و درگیر وضعیت اسف‌بار و دردآور، و در عین حال مضحک که فقط می‌تواند زندگی یک افغانستانی به روشنی تمام آن را به نمایش بگذارد. عقل قبیله‌یی به حدی ریشه‌دار و عمیق است که حتا ایده‌ی چپ با تمام توش‌وتوان‌اش نتوانسته است در برابر آن بی‌ایستد و امیدِ «جهان دیگری ممکن است» را پایدار نگه دارد. چپ مدعی انترناسیونالیسم به‌گونه‌ی دردآوری گرفتار شوونیسم و تبارگرایی منحطی است که ظاهرن اکت مبارزه با آن را در می‌آورد. ایدئولوژی تبارخواهی و برتری‌طلبی قومی به حدی در رگ‌وروح انسان افغانستانی رسوخ کرده است که حتا چپ مدعی کمونیسم شیفته‌ی تاریخ جعلی و دستکاری‌شده‌ی تاریخ‌نویسان ناسیونالیست و ارتجاعی شده است. چپ پیر به حدی در توهم دانایی و فهم بلندِ «علمی» گیر کرده است که من معتقدم هرگز از این باتلاق مرگبار نمی‌تواند بیرون بیاید و بنابراین نباید امیدی به نجات او داشت.

«قوم‌باوری و دین‌پناهی سیاسی» اثر استاد آزاد که درواقع سند تاریخی ممد و مفیدی برای اتخاذ نگرش انتقادی نسبت به تاریخ‌نویسی ارتجاعی، قوم‌زده و ایدئولوژیک است به ما کمک می‌کند تا تاریخ را آن‌گونه که تاریخ‌نویسان شوونیست، درباری و نگهبانِ حفظ وضع موجود نوشته‌اند، نبینیم. تاریخ آن نیست که شوونیست‌ها و قوم‌بازان به ما عرضه می‌کنند. روایت تاریخی زمانی می‌تواند از اهمیت بلند انقلابی برخوردار باشد که خوانش انتقادی از گذشته و حالِ تاریخی ارائه کند و در گام بعدی خودش را به نقد بکشد. تنها رویه‌ی رادیکالِ تاریخیْ رویکرد انتقادی و شک‌برانگیزانه نسبت به روایت‌های تاریخی مسلط است: پادروایتی در برابر روایت‌های بزرگ که با نقد دانش قومی، دستکاری‌شده و ارتجاعی دانش انتقادی می‌زاید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.