ولایتهای شمالی و شمالشرقی کشور مدتها است دستخوش جنگ و بیثباتی شدهاند. عدهیی دلایل این بیثباتیها را در برنامههای استخباراتی دولتهای همسایه جستجو میکنند و عدهی دیگر، ارگنشینان کابل را به مهندسی جنگ در شمال و شمالشرق متهم میسازند. اما اینها عوامل بیرونی است و تا زمانی که شورش و بیثباتی از پتانسیل داخلی بهرهمند نباشد، فاکتورهای خارجی شاید مدتی بتواند آتش جنگ را شعلهور نگه دارد، اما به دلیل نبود پشتیبانی تودهیی، مؤثریت درازمدت نخواهد داشت.
فسادزدگی حکومتهای محلی
تا چند سال پیش شمال و شمالشرق در مقایسه با ولایتهای جنوبی که دو یا سه سال پس از سرنگونی امارت اسلامی طالبان دوباره ناامن شد، از امنیت نسبی و خوبی برخوردار بود. مردم تازه از بیدادگریهای جهادیها و طالبان درامان شده بودند و کمکم دموکراسی و فضای باز سیاسی را تجربه میکردند. اما با سرازیرشدن کمکهای گستردهی جهانی به افغانستان در نبود سیستم مدیریتی نیرومند و شفاف که زمینه را برای افزایش فساد، بیعدالتی و فاصلهی طبقاتی فراهم کرد، تلاش چندانی برای ایجاد حکومتداری بهتر که پاسخگوی نیازمندیها و خواستهای مردم باشد، صورت نگرفت. ضعف حکومتداری به ویژه در مناطق دوردست بیشتر از شهرها برجستهتر شد و همزمان، نارضایتی مردم هم رو به فزونی نهاد. با ادامهی سهلانگاری دولت به اعتراضهای برحق مردم، نارضایتی شکل خشونتبار به خود گرفت.
بسیاری از کسانی که از پرداخت رشوت به نهادهای دولتی خسته شدهاند و یا ماندنهای طولانی پشت دروازههای مسئولان دولتی ناراحت، مجبور اند که یا دست به سلاح برده و حق خود را از زورمندان بگیرند، یا هم به طالبان مسلح در مناطقشان پناه دهند.
سیاست قومی
شمال و شمالشرق از نظر ساختار قومی متنوع است و این مسأله در سیاست رایج کنونی در کشور که قوممحور و یکجانبه است، نه تنها که یک امتیاز دموکراتیک شمرده نمیشود، بلکه تنشساز و جنگآفرین است. اگر پشتونها که از دید جمعیتی در جنوب و شرق کشور اکثریت اند، در شمال و شمالشرق (که در اقلیت اند) از امتیاز کمتری برخوردار شوند، تاجیکها و ازبکها را متهم به زیادهخواهی میکنند؛ اگر سران ازبک و تاجیک از قدرت بیشتری بهرهمند باشند، به ظلم و بیعدالتی علیه پشتونهای این مناطق متهم میشوند.
پشتونهای شمالشرق و شمال خود را در اقلیت میدانند و محروم تصور میکنند؛ چون فاقد نیرو و امکاناتی هستند که همقوموقبیلههایشان در جنوب و شرق کشور دارند. ازایننظر، تمام مناطقی که در شمال و شمالشرق دستخوش ناامنی و جنگ بوده، بیشتر پشتوننشین است و بخش بزرگی از طالبان مسلح هم از میان مردم محل برخاستهاند و پشتیبانی تودهیی دارند. هنگامی که بستر داخلی برای بیثباتی و جنگ فراهم باشد، حلقاتی در دولت افغانستان هم میتوانند برای به زانودرآوردن رقیبان سیاسی خود در شمال و شمالشرق در تلاش مهندسیکردن بحران و جنگ باشند.
درحالحاضر قومبازان پشتون، چه دولتی و چه غیردولتی از روند طالبسازی در شمال و شمالشرق پشتیبانی میکنند. قومبازان دولتی در گذشته حتا در تلاش توجیه جنایتهای هولناک طالبان در شمال و شمالشرق بودند و عدهیی از آنان سعی داشتند ثابت کنند که بخش زیادی از جنایتهایی که طالبان مرتکب میشوند، کار عوامل بیگانه است. اگر برای لحظهیی طالبان را نیروی فرشتهخو و آسمانی بدانیم که برای خیروسلامت انسان به زمین آمده اند، بازهم کسی نمیتواند این حقیقت تلخ را انکار کند که گروه طالبان زمینهساز بخش زیادی از جنایتهایی است که در جریان جنگ روان در شمال و شمالشرق صورت میگیرد.
قومبازان غیردولتی هم به ویژه از راه رسانهها در صدد صفاکاری جنایتهای طالبان اند و اربکیسازی را عامل جنگ در شمال و شمالشرق قلمداد میکنند. دستداشتن نیروهای اربکی در جنایت، اخاذی، قاچاق مواد مخدر، مردمآزاری و تجاوز جنسی را کسی نمیتواند انکار کند. اینهم درست است که اربکیها یکی از عوامل جنگوجنایت در شمال و شمالشرق اند. اما برنامهی ایجاد پولیس محلی از سوی بزرگان پشتون پیشنهاد شد و حکومتی آن را تطبیق کرد که یک پشتون در رأس رهبری آن قرار داشت: فردی که بعضیها او را هم در جملهی مدیران ارشد طالبسازی در شمال قرار میدهند.
نفوذگیری بیشتر طالب و داعش در شمال و شمالشرق برای عدهیی که از سهم بیشتری در سیاست این مناطق برخوردار نیستند، از نظر پایهی قومی ظاهرن مفید تمام میشود؛ اما اگر قومبازان پشتون به این فکر خام اند که با قدرتگیری طالبان در شمال و شمالشرق قوم پشتون به نانونمک بیشتری خواهد رسید، اشتباه میکنند. قومبازان پشتون با پشتیبانی از برنامهی طالبسازی تیشه به ریشهی خود میزنند: همقوموقبیلهی خود را از راه بسترسازی به تندروی اسلامی و نهادینهسازی خشونت و آدمکشی از دانش و تمدن بشری دور میسازند، و هم زمینهی تقویت جنگسالاران جهادی را که بیشتر تاجیک و ازبک هستند فراهم میکنند. ازایننظر، قوم پشتون که در شمال و شمالشرق در اقلیت است از دو سو زیانمند میشود و قومبازان پشتون هم بهرهی زیادی از برنامههای خرابکارانه و خشونتبارشان نخواهند برد.
قومبازان پشتون باید با چشموگوش باز به محیط پیرامونیشان ببینند و این واقعیت را بهخوبی درک کنند که دوران تمامیتخواهی و فاشیسم قومی مدتها پیش به سر رسیده و هویتها این بیداری را پیدا کردهاند که چگونه از خود در برابر شوونیسم و برتریخواهی قومی دفاع کنند.
افزایش بیکاری
در شهرها به دلیل تمرکز سرمایهگذاران و حجم گستردهی پروژههای توسعهیی و ساختوساز، زمینههای کاری بیشتر است. اما در روستاها و مناطق دوردست شمال و شمالشرق این امکانات به شدت پایین است و در برخی مناطق نزدیک به صفر. حالا جوانی که دولت به او توجهی نکرده و در بیکاری و فقر دستوپنجه نرم میکند، چه راهی در پیش بگیرد که بتواند به مشکلات مالیاش فایق آید؟ او مجبور میشود به صفوف مخالفان مسلح دولت که ماهانه به او ۳۰۰ دالر امریکایی میدهند، بپیوندد.
بیثباتی و بیکاری با هم پیوند زنجیرهیی دارند. هرگاه جنگ و ناامنی بیشتر شود، برنامههای اشتغالزایی جستهوگریختهیی که در ولسوالیهای دوردست رویکار آمده باشد، نیمهتمام باقی میماند و گراف بیکاری هم بالا میرود. بنابراین، بازهم طالبان هستند که سود میبرند؛ آنها با جذب جوانان بیکار به صفوفشان، آتش جنگ را شعلهور نگه میدارند.
درحالحاضر قومبازان پشتون، چه دولتی و چه غیردولتی از روند طالبسازی در شمال و شمالشرق پشتیبانی میکنند. قومبازان دولتی در گذشته حتا در تلاش توجیه جنایتهای هولناک طالبان در شمال و شمالشرق بودند و عدهیی از آنان سعی داشتند ثابت کنند که بخش زیادی از جنایتهایی که طالبان مرتکب میشوند، کار عوامل بیگانه است.
عملیاتهای نظامی زودگذر
برخورد میکانیکی و زودگذر دولت با مناطق پاکسازیشده از وجود شورشیان، سرانجامی جز بازگشت طالبان ندارد. در اکثر عملیاتهای نظامی، مخالفان مسلح به گونهی جدی دنبال نمیشوند و در نتیجه اگر طالبان در یک منطقه سرکوب میشوند، افراد فراری آنها پس از نوسازی نیرو از منطقهی همجوار سر میکشند. اگر طالبان در ولسوالی دشت ارچی کندز سرکوب شدهاند، به این معنا نیست که آنها کاملن از میان رفتهاند. ممکن است این نیروها از راه ولسوالی خواجهغارِ ولایت تخار به ولسوالیهای ماورای کوکچه (دشت قلعه، خواجه بهاالدین، ینگی قلعه، درقد، چاه آب و رستاق) فرار کنند و بعد در این ولسوالیها دست به جنگ و جنایت بزنند.
قاچاقبران مواد مخدر و جنگسالاران
شمال و شمالشرق یکی از دهلیزهای مهم قاچاق مواد مخدر به آسیای میانه است: یکی از دلایلی که مخالفان مسلح دولت همیشه تلاش دارند تا به این مناطق دسترسی داشته باشند. برقراری امنیت و ثبات در مناطق یادشده به سود قاچاقبران مواد مخدر نیست و آنان با دستِ باز نمیتوانند به تجارت پررونقشان بپردازند. ازایننظر، هم قاچاقبران مواد مخدر و هم مخالفان مسلح دولت سودشان را در بیثباتی این مناطق میبینند.
جنگسالاران پیشین هم که نسبت به وضعیت کنونی ناراضی اند، در بسیاری مواقع با شورشیان همکاری میکنند. هنوز ذخیرههای پنهانی سلاح جنگسالاران پیشین در شمال و شمالشرق دستنخورده باقی مانده است. این ذخیرهها از منابع مهم تسلیحاتی مخالفان مسلح در شمال و شمالشرق شمرده میشود و طالبان با پولی که از بیرون به حسابشان میریزد، بهترین جنگافزارها را از جنگسالاران پیشین میخرند.
پولیس محلی، راه حل یا مشکلساز؟
پولیس محلی که برای نگهداری امنیت مناطق دوردست ایجاد شده است، از همان روزهای نخست پدیداری تا کنون، همواره به نقض حقوق بشر، دزدی، قاچاق مواد مخدر، بدرفتاری با مردم و اخاذی متهم شده است؛ اتهامی که در بسیاری مواقع مسئولان وزارت امور داخله آن را رد کردهاند. اما پولیس محلی درحالیکه نقش مهمی را در تأمین امنیت مناطق دوردست داشته است، از آنجا که در ترکیباش افرادی با گذشتههای بد دارد، اگر بخشی از مردم را راضی نگه داشته، به بخش دیگر زیان رسانده است.
شمال و شمالشرق مناطقی است که پولیس محلی در آنها حضور گسترده و چشمگیر دارد و شمار زیادی از افرادی که حالا در صف مخالفان مسلح علیه نیروهای امنیتی میجنگند، و یا خانوادههایی که به طالبان پناه میدهند، قربانی جنایتهای پولیس محلی شدهاند و کینه و نفرت زیادی نسبت به این نیرو دارند. دستداشتن پولیس محلی به مردمآزاری، قتل، قاچاق مواد مخدر، تجاوز جنسی، آدمربایی و گرفتن عشر و زکات از مردم بهانهی خوبی به طالبان میدهد تا با برجستهکردن این موضوع، خشم و انزجار مردم را برای بهسررساندن برنامههای جنگخواهانهیشان کانالیزه کنند.
بنابراینها، جنگ و بیثباتی در شمال ناشی از مجموعهی عوامل و فاکتورهای گسترده و پیچیده است که هر کدام در پیوند زنجیرهیی با هم اند. هرگونه برخورد میکانیکی و سطحی به این جنگ و یا بسندهکردن به عملیاتهای نظامی نه تنها که نمیتواند مشکل جنگ و بیثباتی در شمال و شمالشرق را حل کند، بلکه زمینهساز گسترش دامنهی جنگ و ناامنی میشود.