این روزها در افغانستان واژهیی بیشتر از هر واژهی دیگر ورد زبان همه است: «بینالافغانی». نشستی میان هیأت مذاکرهکنندهی حکومت افغانستان و طالبان در دوحهی قطر در حال برگزاری است که نامش را نشست «بینالافغانی» گذاشتهاند. این نشست گویا زمینهساز صلحی خواهد شد که بیشتر شهروندان افغانستان یکصدا خواهان تحقق هرچه زودتر آن هستند.
طالبان پیش از این حاضر نبودند با حکومت افغانستان گفتوگو کنند؛ چون آن را وابسته و پوشالی میدانستند/میدانند. حکومت ایالات متحد امریکا تلاش زیادی به خرچ داد تا طالبان را به گفتوگو با هیأت مذاکرهکنندهی افغانستان وادار کند. طالبان در بدل دریافت امتیاز کلان حاضر شدند با نمایندگان حکومت گفتوگو کنند. لجاجت طالبان در دستنشاندهخواندن دولت افغانستان در حالی است که این گروه بیشتر از حکومت انگ وابستگی و مزدوری به بیگانگان را در پیشانی دارد.
در حالی که هر دو طرف داخلی جنگ افغانستان سعی دارند خودشان را مستقل جا بزنند، میزان وابستگی آنان به بیگانگان واقعیت آشکاری است که کمتر کسی میتواند منکر آن شود. نقش امریکاییها در تحمیل توافقنامهی صلح بر دولت افغانستان و خط سرخهای غنی که مرتب زرد میشوند از یکسو و هماهنگی کامل طالبان با سیاستهای نظامیان پاکستانی از سوی دیگر، از موردهایی است که به نظرم ثابت میکند دو طرف چقدر در وابستگی به بیگانگان از یکدیگر پیشی میگیرند.
با این وجود، دو طرف با یکدندگی تمام سعی دارند ثابت کنند که خودشان چقدر مستقل اند و طرف مقابل چقدر وابسته. قضیه زمانی جالبتر میشود که هر دو طرف با تمام اتهامهای سنگین علیه هم در نشستی شرکت میکنند که با اعمال فشار جدی بیگانگان راهاندازی شدهاست و اگر سایهی سر آنان نباشد گفتوگوها در نیمهی راه متوقف خواهد شد. نشستی که با اشاره و مدیریت خارجیها راهاندازی شدهاست به شرطی ادامه خواهد یافت که خارجیها همچنان روی صحنه یا پشت صحنه آن را مدیریت کنند. پس کجای این نشست ماهیتن میتواند «بینالافغانی» باشد؟
واژهی «بینالافغانی» گویای وضعیت بردگی مزمنی است که سیاستگران افغانستانی سالهاست در آن گیر ماندهاند. در ظاهر همه جا سخن از تصمیمهای «بینالافغانی» و گفتوگوهای «بینالافغانی» است؛ اما در نهان – البته چندان هم نهان نیست – این خارجیها هستند که مدیریت اصلی وضعیت را در دست دارند و تنها کاری که افغانستانیها قادر اند انجام دهند اکت پرتهوع مستقلبودن است. واژهیی که میتواند استقلالیت مسخرهی نوع افغانی را به خوبی توصیف کند «بینالافغانی» است. به هر میزانی که وابستگی افغانستانیها به بیگانگان بیشتر میشود دهل «بینالافغانی» بیشتر به صدا درمیآید.
واژهی «بینالافغانی» بر اتحاد دروغین و کاذبی تأکید میکند که هرگز وجود نداشته است. ما در تاریخ دستوپاشکستهی خودمان همیشه در حال سازش و تبانی با بیگانگان و جنگوجدل با هموطنان خود بودهایم و این بیگانگان بودهاند که میان ما سازش و «وحدت» برقرار کردهاند. اما سیاستگران هرگز این شجاعت را نداشتهاند که به وابستگی خودشان به خارجیها اذعان کنند.
حتا ظاهر واژهی «بینالافغانی» نیز مسئلهدار است. این واژه ترکیب عربی دارد نه فارسی، پشتو و یا اوزبیکی که از زبانهای اصلی افغانستانیهاست. گویی بیگانگان بهحدی در روان افغانستانیها رسوخ کردهاند که حتا واژههایی با مضمون استقلال و خودمختاری آنان نیز نامونشان خارجی دارد. به نظر میرسد بیگانگان دستبردار ما نیستند و حتا در رهایافتهترین و خودمانیترین لحظهها هم سایهی سر آنان از سر ما دور نیست. این شاید یکی از موهبتهای الاهی باشد که همواره نصیب «ملت» مجاهدپرور و شهیدساز ما بودهاست. چه ملت باشکوهی!