به محض مواجهه با فلسفهی اسپینوزا پرسشهای فراوانی به ذهن خطور میکند. از جمله اینکه چطور با وجود فیلسوف بزرگی چون دکارت که فلسفهاش تغییراتی بنیادین در شناخت ما از جهان ایجاد کرد، فیلسوف دیگری چون اسپینوزا در نخستین کار فلسفیاش، فلسفه را به مسیری کاملن متفاوت دعوت میکند. البته در این گزارش قرار نیست به این پرسش پاسخی همهجانبه بدهیم، اما رسالهی اصلاح فاهمه از درون ما را به این جهش و گسست از فلسفهی دکارت آشنا میسازد. اسپینوزا در جریان نوشتن آن، مدام ما را به بسط موضوعات و مفاهیم در کتابهای بعدیاش (که هنوز نوشته نشده بودند) ارجاع میدهد. این ارجاعات نشان از آن دارند که فیلسوف حتا در همان گامهای نخست و در همین رسالهی ناتمام نیز طرحی کلی برای تبیین فلسفهای جدید در سر داشت. از همین رو کسانی که با فلسفهی دکارت دمخورند، در این رسالهی کموبیش انقلابی، با مفاهیمی بدیع روبهرو خواهند شد؛ مفاهیمی چون امر جاودان، ذات، طبیعت، محال، ضروری و ممکن.
- پروژهگیران مدنی و جمهوریخواهان جعلی؛ زنان در کجای روند صلح اند؟
- سرگذشت عبرتآور «مشی مصالحهی ملی»